قلم را ، دفترم را دوست دارم
واين طبع ترم را دوست دارم
چقدر اينکه برايت ، در زيارت
غزل مي آورم را دوست دارم
يکي از اين سحرها شاعرم کرد
سحرهاي حرم را دوست دارم
سحرها در شبستان گوهرشاد
نماز مادرم را دوست دارم
نگينش را همين مشهد خريدم
اگر انگشترم را دوست دارم
ميان زائران دل شکسته
غم ِ دور و برم را دوست دارم
کنيز خواهرت هستم که گفتي
کنيز خواهرم را دوست دارم
به لطف آن سه باري که مي آيي
جهان ديگرم را دوست دارم
شفا مي خواستم اما کنارت
همين که بهترم را دوست دارم
وداعي نيست در رسم کريمان
سلام آخرم را دوست دارم
*ويرايش شد