شفا

26 شهریور 1392 | 450 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 26 شهریور,1392 در وبلاگ قربان ولیئی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

خوشا که هیچ ندارم ، خدا گرفت از من

سپاس ، روحِ نزارم شفا گرفت از «من»

 

نه وهم بود و نه رؤیا ، قبول شد نذرم

به کفشداری هفتم ، مرا گرفت از من

 

به مشهد تو ، شهود تو مستجابم کرد

هزار حاجت سنگین ، دعا گرفت از من

 

به کیمیاگری لا اله الا الله

رسیده بودم و گنبد طلا گرفت از من

 

گرسنه بودم وتشنه ، چه سفره ای گسترد!

هزار کاسۀ خالی نوا گرفت از من

 

روایحِ ملکوتی رواج خواهد یافت

که عطر عرشی نابی صبا گرفت از من

 

سرشک بود و دمی پیش ، رنگِ شعر گرفت

نگفته ، شعرِ ترم را رضا گرفت از من

 

عجب گداییِ رندانه ای تغزل کرد

سپیده سرزده آمد ، تو را گرفت از من

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.