و این روزها
گرچه رسم است از یاد بـُردن؛
ترا خوب حفظم.
::
شبهای شهریور
در حال پاییز است؛
شبهای باران خوردۀ من نـیــز.
::
در رگ من
بیشــــــتر باش.
::
باران، فقـط باران...
او میتوانـد مثل او باشـد.
::
نچسب است
سرتاسر این مناظر
نچسب است حتا
همین صبح بارانی ِ بی تو حاضر.
::
ببین بی تو اینجا...
نه... اینجا بدون تو
یک لحظه هم دیدنی نیست!
::
وقتی نگاه تو
هر لحظه اتفاق میافتد
هر روز من، تولّد باران است.
::
رد شدن از دری باز
فکر کردن به درهای بسته ؛
قصۀ ما دو خط بیشتر نیست.
::
چه ابتدای سطر
چه انتهای آن ؛
دلتنگ نقطههای توام.... باران!
::
اگر دستهایت نباشد
هدر میرود دستهایم.
::
نصف آن، برف و باد قطبی بود
نصف آن، آفتاب سومالی؛
لحظههایی که زیستم بی تو.
::
باران نمیبارد
این چتر باز از کیست دارد میرود در کوچۀ خلوت؟
امشب نمیدانم چرا این قدر...