سی‌سال غفلتِ انباشته...

01 مهر 1392 | 400 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 01 مهر,1392 در وبلاگ محمدرضا تقی دخت ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

ادبيات جنگ را ذهن­هايِ تعليم‌نديده ساختند، ذهن­هايي که تجربه­اي کم‌شناخته از جنگ داشتند. مثل خودِ جنگ که رخدادي ناآزموده براي جامعه­اي ناآماده بود که بعد از تکه‌پاره­هايِ ذهنيِ باقي­مانده در خاطره­اش از جنگ جهاني، مدت‌ها بود به جنگ نمي­انديشيد، ادبيات جنگ هم در ابهام زاييد و باليد.

سازندگان ادبيات جنگ، يا تعليم نديده بودند و يا سرپايي تعليم ديدند، مثلِ خودِ جنگ که سربازان و بسيجيان‌ش در دوره‌های فشرده در پادگان‌ها و کمپ‌ها آموزش مي‌ديدند و راهی جنگ مي‌شدند.

ذهن­هايِ سازندگانِ ادبيات جنگ، شاعر و نويسنده و... «ذهن­هاي بومي» بود و هست. ذهنِ بومي، يعني آن ذهنی که رسماً نمي­تواند بيرون از بومِ خود بينديشد. ذهنِ بومي يعني همين ذهن­هاي متعارف ما، که سي‌سال است بر سرِ ناميدن ادبيات جنگ به "ادبيات دفاع مقدس" و "ادبيات پايداري" و "ادبيات حماسه" و ... زد و خورد ذهنی مي­کنیم، بي­آنکه محبوس‌شدگي خود را بفهميم و به «حاصلِ تغيير‌نيافته اين جدال بی‌حاصل» فکر کنيم.

از اين کتاب درآوردن و به آن کتاب کردنِ معدودي اثر مرسوم‌شده (از خوب و بدش
مي­گذريم) در شعر و چندين اثر داستاني (با همان اوصاف) و برپا کردن کنگره و بزرگداشت و... دور باطلي است که اين همه سال در آن مي­چرخيم. اين محصوري و مجبوري، پيامد همان ذهن بومي است. ما سی سال است فقط براي جامعه‌اي اثر خلق مي­کنيم که جنگ را با خون و پوستش و وجودش حس کرده، نه براي آن‌ها که از ماهيت جنگِ ما چيزي نمي­دانند.

جامعه­اي که کف‌اش هوادارِ هوراکشِ "اخراجي­ها" مي­شود، سقف‌اش نهايتاً "از کرخه تا راين" را مي‌طلبد. آن‌کس که "نخلستان تا خيابان" را می­خواند يا "شعري براي جنگ" را، همان است که "مردي که يک پا ندارد" را... و فصل مشترک همه، همان ذهن بومي است... .

ذهن­هاي تعليم نديده، شايد بدواً ناهمجنس و نامتجانس بنمايند، اما حتماً در اين بومي‌بودن مشترک‌اند. اين، نه نفيِ هنرمندانِ مکتبيِ کارکرده است نه تنزيه روشنفکرانِ تنبلِ کارنکرده به واسطه آنچه "عدم تفاهم ايدئولوژيک" با انقلاب و جنگ مي­خوانند. اين واقعيتِ «واقعيت» است.

ذهنِ تعليم‌نديده‌ي بومی، برای بومِ خودش اثر مي‌آفريند و به بومِ خودش تحويل مي‌دهد؛ بومي که به راحتی آن اثر را مي‌فهمد، چون در آن زيسته و با آن هم‌خویی دارد. اين ذهنِ نمي­داند چه بايد بگويد که «عمقِ» جنگ باشد و هر کس در هر جاي دنيا خواند يا شنيد، فرقِ فارقِ آن را مثلاً با نبرد دو کشور همسايه درقاره­اي ديگر بفهمد. انقياد ذهنِ بومي در پُر کردن آبشخور حسّ و هيجان بوم خودش و سيراب کردن نوستالژيک مخاطبان، حاصلش مي­شود «براي خود نوشتن» و «براي خود هورا کشيدن»...

بيش از سي‌سال است که ما ادبيات جنگ داريم، از نوحه­هاي جبهه­اي و "ای لشگر صاحب­زمان" تا شبهِ فرزانگي­هايِ روشنفکري... آيا ما جنگ‌مان را و آنچه در آن گذشت به دنيا معرفي کرده­ايم؟! آيا ما راهي به جايي بازکرده­ايم يا قرار است هنوز هم، حدّ نصابِ توانايي ذهنی و ذوقی‌مان، همين باشد که شعر و داستان بسازيم و به خودمان تحويل دهيم؟!

ذهن‌های ما بايد تعليم ببینند و ادبيات جنگ را بسازند... کي، کجا و چگونه، نمي‌دانم...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.