همسر من ، زنی برازنده
ست
با تمام وجود یک دنده
ست
چه غم از غصّه های من
دارد
بر لبش، طرحی از گل
خنده ست
من در اندیشه ام که
قسطم را...
او به فکر جهاز دلبند
است
پیش ازآن که حقوق من
برسد
چاله اش را جلو جلو
کنده ست
صبح، در گالری نقّاشی
عصر ، شاگرد یک نوازنده ست
به گواهی نیاز دارد؟
نه!
او که خود سال هاست
راننده ست
از کرامات شخصِ ایشان است
که پیِ انتقادِ سازنده
ست
مثلاً یک نمونه اش این
است:
که چرا چای، تلخ و بی
قند است
یا چرا ظرف شام از دیشب
صبح شد، ظهر شد ولی
مانده ست
هرکجا هست مجمع فمنیسم
حضرت مادمازل نماینده
ست
هر زمان ، شعر تازه ای
گفتم
ردّ ِ او در سروده ی
بنده ست
همه ی دلخوشی من این
است
که شبیه خودم نویسنده
ست
بهمن نشاطي