گفت شعری را بگو بی
درد سر؛گفتم به چشم
تا بمانی دائماً دور از خطر؛گفتم به چشم
گفت از شب بعدازاین حرفی نگو ! باشد! قبول!
همچنین ازبامداد و از سحر؛گفتم به چشم
گفت از گل ها بگو! نه دختران گل فروش
از قناری ، نغمه های بیشتر؛گفتم به چشم
گفت از آبی بگو تا شادمانی بشکفد
از بیان رنگ تیره الحذر! ؛گفتم به چشم
گفت از ابری که دلتنگی ببارد دم نزن
آسمان باید بماند صاف تر؛گفتم به چشم
گفت از تلخی سخن گفتن ندارد فایده
کام را شیرین کن از قند و شکر؛گفتم به چشم
گفت از پاییز وشرح حمله اش چیزی نگو!
باغ بهتر می شود از هرنظر؛گفتم به چشم
گفت از مدح و ثنا، شاعر به جایی می
رسد
می شود انبان تو، پرسیم و زر؛گفتم به چشم
گفت از روده درازی دور باشی بهتر است
شعر را موجز بگو و مختصر؛گفتم به چشم
بهمن نشاطی