شمالِ غربم تیر می کشد... شمالِ غربم خسته است...

01 مهر 1392 | 461 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 01 مهر,1392 در وبلاگ حسین جنتی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

به ایرانم...به آذربایجانش...


هو الصبور...

وطن! لبخندهای مردمِ شیرین زبانت کو؟
وطن جان! این غبار از چیست؟ آذربایجانت کو؟!

الا تبریز! ای در چشمِ تهران ریز!! غمگینم،
- مگر غم را کند مشروطه - هان! ستار خانت کو؟!

گریبان پاره کن! هان ای برادر، وقت فریاد است،
سکوتت چیست یعنی؟ غیرتت چون شد؟ دهانت کو؟!!


برون انداز مارا زین وطن، ما سخت تنهاییم،
نبینم سر به زانو مانده ای آرش! کمانت کو؟

دوای درد ما اشک است...آری اشک....آری اشک....

شراب آورده ام، بنشین برادر! استکانت کو؟!

.....


به هر فصلی غمی، هر صفحه ای انبوهِ اندوهی،

وطن جان! خسته ام، پایانِ خوبِ داستانت کو؟

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.