کریمی که از کودکی می شناسم

01 مهر 1392 | 456 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 01 مهر,1392 در وبلاگ حسین عباسپور ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

صبوری به پای تو سر می گذارد

غمت داغ ها بر جگر می گذارد

کمی خواستم از غریبی بگویم

نه؛ این بغض سنگین مگر می گذارد؟

و حتما شبیه همان مرد شامی

نگاه تو در من اثر می گذارد


کریمی که از کودکی می شناسم

قدم روی چشم ترم می گذارد


دلم باز با یاد غم هایت آقا

غریبانه سر روی در می گذارد


چه بد با تو تا کرد دنیای پستی

که بر شاخه گل تبر میگذارد


و هر کس که کمتر شکایت کنداو

به دوشش غم بیشتر میگذارد

....

نمک ریخت یک شهر بر زخم مردی

که دندان به روی جگر می گذارد

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.