دست های توتکیه گاهم بود دستت افتاد و پشت من خم شد
سایه ات ازسر حسینت آه سایه ات از سر حرم کم شد
کهنه سرباز سرفراز حسین تاکه دیدم سرت شکسته شده
باز محراب مسجد کوفه پیش چشمان من مجسم شد
دل دریایی ات گرفت از بس داغ دیدیم وتسلیت گفتی
رفتی وخنده های حرمله ها نمک روی زخم هایم شد
بی تو از لاله های لب تشنه ناله العطش نمی خیزد
بی تو این مشک نه تمام فرات به لب تشنه کام ها سم شد
با همان سربزیریت سردار بر سر نیزه باش همسفرم
باز هم در کنار زینب باش که اسیری او مسلم شد.