اما...

01 مهر 1392 | 438 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 01 مهر,1392 در وبلاگ حسین عباسپور ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

چه استوارومصمم چه غصه دار اما

بسوی علقمه می تاخت تکسواراما

بروی دوش گرفته اگرچه مشکی خشک

بسوی آب میامد امیدوار اما

چقدر غمزده سقا چقدر درهم بود

و زخم داشت دل شیر بیشه زار اما

صدای موج سکوت شریعه را که شکست

به مشک گفت که سر آمد انتظار اما

چهار هزار نفر در کمین سقا بود

چهار هزاردرنده ویک شکار اما

لبان مشک که تر شد دوباره پیمان بست

که آب را برساند به شیرخوار اما

کمی گذشت و تنش بین خاک وخون افتاد

و پرکشید پرستویی از حصار اما

کنار خیمه زنی رو به آسمان میگفت

کمی بخاطر اصغر کمی ببار اما...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.