بین ماهرچی بود تموم شد رفت
این دفه ساک رفتنُ بسته م
موندنی نیستم خیالت تخت
دیگه ازدست بازیات خسته م
#
نصفت انگار بود زیر ِ زمین
چی کشیدم من از تو نیم وجبی
خوب نیگا کن ببین چی ساختی ازم
یه روانی ... یه آدم عصبی
#
قرص آرام بخش من بودی
تو شبای عذاب و دلشوره
امشب اما یه شاعر ِ قاطی
ساختی ازمن که بی تو مجبوره...
#
با خودش توی آینه حرف بزنه
لعن و نفرین و فحش ِ زیر لبی
چند ساعت اتاقُ متر کنه...
با همین جمله های بی ادبی
#
یادته عصر اولین دیدار...؟
بعد چند دفعه که منُ کاشتی
جای قول وقرار، نیمکت پارک
وسط اون گلا که دوس داشتی
#
تو که شعر دلت سپید نبود
خوندی اینقدر از فروغ چرا؟
من که حرفات باورم شده بود
دیگه پس این همه دروغ چرا؟
#
با خودم فکر میکنم یعنی
داری الان به کی نفس میدی
سادگیمُ ببین که می گفتم...
لااقل کادوئامُ پس میدی !
#
پیش چشمام چقدر تاریکن
شبای خوشگل ِ چراغونی
تو مقصّر نبودی اینه دیگه
آخره عشقای خیابونی...