این مطلب در تاریخ دوشنبه, 01 مهر,1392 در وبلاگ مریم اسلامی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.
یک نفر نوحه می خواند
با صدایی پر از سوز
آب یخ توی هیئت
پخش می کردم آن روز
در کنار خیابان
خیمه ی پاره ای بود
بچه ی سبز پوشی
توی گهواره ای بود
تشنه بود آب می خواست
من به او آب دادم
بعد گهواره اش را
یک کمی تاب دادم
کاش در کربلا بود
یک نفر پیش آن ها
با همین آب یخ ها
با همین استکان ها
نظرات