این مطلب در تاریخ دوشنبه, 01 مهر,1392 در وبلاگ مریم اسلامی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.
انگشتر مامان لب حوض
از دست من افتاد وقل خورد
از باغ همسایه کلاغی
برداشت آن را با خودش برد
انگشتر مامان من بود
از ازدواجش یادگاری
شاید که با آن رفته باشد
آقا کلاغه خواستگاری
از صبح یک دسته پرنده
در رفت وآمد توی باغ است
من مطمئن هستم که امشب
دامادی آقا کلاغ است
نظرات