نثر ادبی برای دفاع مقدس 3- راه بی همراه

03 مهر 1392 | 445 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 03 مهر,1392 در وبلاگ عبدالرحیم سعیدی راد ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

وقتي مي رفتي كوله پشتي‌ات پر بود از خوشه‌هاي اشك، حرفهاي ناگفته، رازهاي سر به‌مهر، عطر مهرباني، و عشقي كه تا خدا قد كشيده بود.

به راهي مي‌رفتي كه نخل‌هايش در صف نماز بودند؛ چلچله‌هايش زياتنامه‌خوان و مردمانش يكدست خاكي پوش. همان راهي كه انتهايش بوسه به آسمان مي‌زد.

از سر كوچه كه ‌رد مي‌شدي دستي به علامت خداحافظي تكان دادي و گفتي: «من مي روم، اما اين راه مرد مي‌طلبد.»
...رفتي! اما راه همچنان بي همراه مانده است.

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.