چرکتاب است
زخمـهایم
با همین پیـرهن، سالــــهای زیادی...
::
دعا کنید که باران...
دعا کنید که باغ...
::
درین یک مشت خاکستر
تمام خستگیهای جهان جمع است
همین حالا
مرا از پلـّههای چارفصل خود ببر بالا.
::
دچار بی حسّی است
لبی که از تو نگویــــــــد.
::
دم به دم ، ای کاش
راهیات باشـم
مقـصـدم باشی.
::
میشود زیبایی پاییز را با هم
میشود این فصل را
بین تمام عاشقان شهر قسمت کرد
میشود گنجشکها را هم...
::
و دست در کمرت کردم
بهار، عاید من شد.
::
چه غروبی است
غروبی که تو باشی اینجا
و ازین قاب شگفت
افق پنجره را بوسه داغ تو روایت بکند.