جانمی جان! چه قدر
معجزه دارد تلفن
به میان داری اگر دست
برآرد تلفن
برو ای باد صبا بی
خودی علاف نشو
بی گذرنامه به هر جا
که دلت خواست برو
که در این دوران ، بی
رحمت و بی منت تو
مژدۀ آشتی و وصل
بیارد تلفن
جانمی جان! چه قدر
معجزه دارد تلفن
رفت آن دوره که آن
یار به ما ناز کند
نغمۀ دوری و آهنگ جفا
ساز کند
ناگزیر است که میلش
را ابراز کند
هان مبادا که کند
حرفش را رد تلفن
جانمی جان! چه قدر
معجزه دارد تلفن
چهرۀ دلبر و دلداده
چوخندان بشود
مژده و شادی و لبخند
فراوان بشود
سکه بی قدر شود ، ارز
هم ارزان بشود
کف دستی ست که از
مژده بخارد تلفن
جانمی جان! چه قدر
معجزه دارد تلفن
شب هجران که چو گیسوی
نگار است دراز
بر در وصل زده قفل
بزرگی با ناز
باز امروز شود با
تلفن درها باز
راه صد ساله به یک شب
بسپارد تلفن
جانمی جان ! چه قدر
معجزه دارد تلفن
تلفن پیک وصال و تلفن
باد شمال
تلفن طالع و فال و
تلفن شاهد حال
چون از آن سو به
فرنگی صنمی گوید:call
برف شادی به سر خاک
ببارد تلفن
جانمی جان چه قدر
معجزه دارد تلفن
تلفن نامۀ بی کاغذ و
خط است آری
یار با ماست چه حاجت
به نوشتن داری
گل بگو گل بشنو غلغله
افکن باری
گل و لبخند دراین
کاربکارد تلفن
جانمی جان چه قدر
معجزه دارد تلفن