تلخیِ
کامِ من از اوست نمی دانستم
یک
کلام: آدم پر روست نمی دانستم
اولین مرتاض دوره ندیده ست انگار
خال
مصنوعی به ابروست نمی دانستم
مثل
معصوم ترین برّه به من می نگرد
گرگ
چشمانش هالوست نمی دانستم
می
زند دائم و خون از رگ من جاری نیست
عیبش
از کندی چاقوست نمی دانستم
کشتگانش
همگی زلف بلندند، ولي
مرده
ی کلّه ی بی موست نمی دانستم
به
سیاهی کلاغی ست در انبار زغال
و
خودش گفت پرستوست نمی دانستم
گفت
از عشق بگو گفتمش این لامذهب ـ
مثل
چوپان دروغگوست نمی دانستم
* اين چوپان علاوه بر اين كه دروغگو ست اضافه وزن هم دارد
اگر رژيم مي گرفت چي مي شد؟!
بهمن نشاطي