دوستم بود. اوایل زیاد می دیدمش. اما بعدها نه. او برای صدا و سیما نمایشنامه و طرح فیلمنامه می نوشت و من سرم گرم کارهای خودم بود. آن اوایل زیاد کتاب به هم می دادیم. گاهی می رفتم خانه شان، گاهی هم سر کوچه می ایستادم و مادرش یا خودش می آمدند برای دادن یا گرفتن کتاب. خانواده خون گرمی دارد. سعی می کنند در همان برخورد اول با اطرافیان گرم بگیرند. این اواخر گاهی به هم زنگ می زدیم و دلمان خوش بود اوضاع رو به راه است. اما اوضاع رو به راه نبود. اوضاع رو به راه نیست. شهره چند روزیست. به سفر آخرت رفته. بی خداحافظی. بی خبر.