تا امام عاشقان، حضرت امیر شد
آسمان شکوفه کرد، ناگهان غدیر شد
ناگهان تمام دشت، پر شد از نماز رود
سرو، سربلند کرد، بید سر به زیر شد
عاشقانه زیستن، باز امتداد یافت
دل به روز عاشقی، باز هم اسیر شد
از مدینه تا نجف، پر شد از صدای دف
رف رف سوارها راهی کویر شد
در حصار شب نماند، ای امیر عاشقان!
هر که در طواف عشق، با تو هم مسیر شد
۱
خورشید که نیست غیر لبخند علی
چون شاه و گدا نشسته در بند علی
عمریست زمین به دور خود می چرخد
اما به خودش ندیده مانند علی
۲
هرگاه شكوفه مي دهد پاييرم
يا اينكه چو برگ، بر زمين مي ريزم
يك دست به زانوي خودم ميگيرم
با گفتن «يا علي» بپا مي خيزم!
۳
از چشمه عدل تا وضو ميکردي
با حضرت عشق گفتگو ميکردي
افسوس ولي، کسي نفهميد چرا
سر در نفس چاه فرو ميکردي