روز نخستین که صلا زد بلا
عشق پدید آمد و شد کربلا
سلام بر تو اي كربلاي عزيز!
تو تنها يك قطعه زمين خشك و تفديده نيستي كه در يك گوشه از كره خاكي افتاده باشد و
هر سال در ماه محرم نام عزيزش ورد زبانها بشود.
تو سرزمين پر رمز و رازي هستي كه عارفان هم از درك عظمت ملكوتش عاجزند. اسراري در
دل داري كه همه هستي منتظر آن روزي اند كه زبان بگشايي و هر آنچه را تا كنون برايش
سكوت كرده اي فرياد سر دهي.
تو آينه اي هستي كه هر كس مي تواند عيار وجود خود را در آن ببيند.
اي آسماني ترين زمين!
تو بيش از هزاران كتابي كه در باره ات نوشته شده است ، حرف براي گفتن داري. شيرين
ترين ماجراها از زبان تو شنيدن دارد.
از سرخ ترين روز تاريخ، چه عظمتي در سينه خاكي ات نهفته داري و من در
تعجبم كه چگونه مي شود آسماني به رنگ خون را در گودالي مدفون كرد؟
اي منزلگاه اشك!...
از چشمهاي خونين ات معلوم است كه آن روز چه كشيدي! نمي دانم آن روز چند بار دلت
شكست. با هر قطره خوني كه به زمين مي ريخت نه با هر قطره خوني كه به آسمان مي رفت
تو شهيد مي شدي و كسي چه مي داند آنروز چند بار شهيد شدي؟
بدون شك، در روز رستاخيز تو هم جزو شهداي نينوا برانگيخته خواهي شد.
...و من هيچ جاي مقدسي را سراغ ندارم كه به اندازه وسعت بينهايت تو روي آن اشك
ريخته باشد.
اي زمين عاشق!
عشق از آن انسانهاي زلال است. از آن دلباختگان حضرت معشوق است. اما مگر مي شود آن
همه حماسه هاي بشكوه را نظاره كرد و از جان برايشان گريست و عاشق نبود؟ اصلا
اوج عشق و عشق بازي از همانجا آغاز شد و از همين روست كه شاعري مي سرايد:
کار عشق از کربلا بالا گرفت
عشق آنجا دامن مولا گرفت