این مطلب در تاریخ یکشنبه, 12 آبان,1392 در وبلاگ اسدالله اسحاقی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.
باغ پدر بزرگم
خیلی انار دارد
هر شاخه ی درختش
یک کیسه بار دارد
پاییزبود و رفتم
پیش پدر بزرگم
احساس کردم آن روز
من بیشتر بزرگم
رفتم انار چیدم
از شاخه ی درختی
بالای شاخه رفتم
اما چه کار سختی
باد آمد و هلم داد
افتادم،او مرا چید
دیدم انار چاقی
از زور خنده ترکید
نظرات