بره...

12 آبان 1392 | 486 | 0

این مطلب در تاریخ یکشنبه, 12 آبان,1392 در وبلاگ اسدالله اسحاقی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

پدر من آورد
 
با خودش یک بره
 
جای او قبلا بود
 
توی کوه و دره

 
 
بره ی نازی بود
 
زود شد با من دوست

چون به او می دادم 
 
هندوانه با پوست

 
 
وقت بازی پر بود 
 
پوزه اش از لبخند

حیف شد چون مردی
 
کله او را کند

 
 
توی گوشم مانده 
 
خنده ی آن بره 

رفته روحش حتما
 
توی کوه و دره
 
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.