نثر ادبی - شال عزا بر گردن نخلهای تشنه

15 آبان 1392 | 404 | 0

این مطلب در تاریخ چهارشنبه, 15 آبان,1392 در وبلاگ عبدالرحیم سعیدی راد ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

ای اشک کجایی که غم از راه رسید
اندوه عظیم و ماتم از راه رسید
یک سال گذشت و باز یک بار دگر
پلکی زدی و محرم از راه رسید

محرم، ماه دل بریدن ها و دل سپردن هاست. آغاز شوریدگی و سربلندی دلهای شیعه است.

خیابانهای شهر در بارش بیرق های سیاه فرو رفته اند و سپاه اشک به دروازه چشمهای بیقراری رسیده است. تکیه ها و حسینیه ها به روی ابرهای عزادار آغوش گشوده اند و هر لحظه افسوس و آه و دریغ تا آسمان سینه های دلتنگ قد می کشد.

در این عزای فراگیر،  نخلهای تشنه نیز شال سیاه به گردن انداخته اند و اشکهای جوان خود را همچون میوه های شیرین ، به پای سردار آزادگی می ریزند.

دسته های سینه زن، لاله های داغداری هستند که پیراهن محرم پوشیده اند و به سمت کربلای شوریگی راهی شده اند.

خدایا این چه داغ عظیمی ست که قرن هاست سرزمین های این کره خاکی را در می نوردد و در سینه هر آزاده ای توفان بپا می کند؟

ای «سرخ ترین گل محمدی»!
‌ماجرای  تو چقدر شگفت و رازگونه است. می گویند از روز نخست نیز حضرت آدم، برای مظلومیت تو روضه خوانده و گریسته است. و با خودم می گویم انگار جهان با ماه محرم آغاز شده است.

... و مگر عاشورا چیست جز روز شکفتن بغض خیمه هایی رها در باد. روزی که آب به دستهای تشنه برادری بوسه زد. روزی که تیرهای درنده قلب آیینه ای را نشانه رفتند.

... و مگر شمر و یزید و عمر سعد کیستند جز بوته های خاری که به دست توفان سرخ نام «حسین (ع)» از ریشه کنده شدند؟!...  

باور کنید این که هر روز از سمت مشرق طلوع می کند خورشید نیست بلکه سر از قفا بریده ی حضرت خورشید است که صبح به صبح از مشرق جانها طلوع می کند و در گودالی غریب غروب می کند.

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.