دخترا رو يکي يکي بشمار
نکنه گم بشن تُو اين صحرا
پير شدي عمه جون ولي تازه
شدي مثل جووني ِ زهرا
داره شب ميشه عمه ! برگرديم!
داره شب ميشه بچه ها خستن
کاش اشکاتو پاک مي کردي
کاش دستامونو نمي بستن
ما همه ش چند روزه اينجاييم
ولي ديگه نفس نمونده برات
چرا هيچي نمي گي پس عمه !
چرا زل مي زني به سمت فرات ؟
آخ عمه چه قدر تنهايي
آخ امشب چه قدر سنگينه
آخ عمه ببين سر ِ بابا
داره از نيزه ما رو مي بينه