حکایت آش خوردن شاعرانه !

04 آذر 1392 | 609 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 04 آذر,1392 در وبلاگ اسماعیل امینی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.



 

داشتیم دربارۀ تفریحات مشترک شاعران و شاهان حرف می زدیم که رسیدیم به دوره ای که دیگر شاهان گورشان را گم کرده اند و رفته اند و شاعران تنها مانده اند و مجبورند برای خودشان سرگرمی درست کنند.

یکی از این سرگرمی های جدید  که مخصوص شاعران است ، سبک سازی و راه انداختن مکتب های ادبی است ، یکی دیگر که جالب تر است ، دعوا بر سر مالکیت ابیات و مضمون ها شعری است. این شاعر می گوید که آن یکی شعر مرا دزدیده و آن یکی می گوید که من این مضمون را کشف کرده ام و دزد خودتی با پدر و آباء و اجدادت.

یک سرگرمی خنده دار شاعرانه این است که شاعر ناگهان جوش می آورد و به همه چیز می تازد و بلکه فحش می دهد و یک چیزهایی می نویسد و می سراید که فحش پیش آن چیزها برای خودش کلاس و احترام دارد.

آن وقت این شاعر به دو صورت نانش در روغن است؛ یکی این که صدایش می کنند و سهمش را از نان و روغن و گوشت و برنج و عرض می شود کاغذ و کتاب ومدرک هنری و قرارداد و چک پول و جان کلام سهمیه اش را از پول نفت تقدیمش می کنند چنان که آن برادر پیشین وعده کرده بود.

یک جور دیگرش هم نوش جان کردن ازهمان آشی است که یک وجب روغن رویش دارد و بگیر و ببند دارد وممنوع الکتاب دارد و ممنوع التصویر دارد وحتی ممنوع الاسم دارد و چه دارد و چه ها دارد! چندان که افتد و دانی!

البته که تکذیب می کنیم و البته که این طور نیست ! ای داد و بیداد! امان از نشر اکاذیب ! فریاد از تشویش افکار ! بیداد از سیاه نمایی!

باری در این نوع اخیر، شاعر پس از خلاص شدن از عوارض آن آش فوق الذکر و طی دوران نقاهت ، نرخش بالاتر می رود و شهرۀ آفاق می شود واز گویندگان ماهواره ای مفتخر می شود به دریافت لقب استاد و دکتر و مبارز و چنین و چنان وبه به و چه چه! وچه سری ! چه دمی ! عجب پایی !

آن وقت همان آشپزهای  آشی که یک وجب روغن رویش بود، در به در می افتند دنبال همین استاد ماهواره ای که بیا برای ما شعر بساز و با ما حرف بزن و قرارداد ببند و کتابت را بده ما منتشر کنیم که دلخواه بازار است و موجب جلب مشتری و افکار است .

آن استاد مبارز هم البته عشوه می آید و دیدار می نماید و پرهیز می کند که : من کجا و مجامع رسمی کجا؟ من خانه نشین خلوت گُزیده ام و در وادی سیاست، ریسمان سیاه وسفید گَزیده . برو این دام بر مرغ دگر نه!

بعد که جلسه تمام می شود و کارفرما و پیمانکار به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند و در آخرین لحظات وداع ، آن مبارز ماهواره ای می پرسد، حالا شما بفرمایید مظنه چیست و مبلغ چقدر است؟ این هم شمارۀ مدیر برنامه های من برای هماهنگی های بعدی !   

 

 

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.