با ابرهامدام ببارم برای چه؟
هی لحظه لحظه را بشمارم برای چه؟
یک روز می رسد که ببینی خزان من
فصلی صبور باش بهارم، برای چه؟
ای ذره ای که عاشق خورشید بودی و...
من که زمین شده ست حصارم،برای چه؟
توزخم می زنی به دل ای غم برای کی؟
من پنجه می کشم به سه تارم برای چه؟
مجنون کجا رسید به لیلی خود که من؟
دادم به دست عشق مهارم برای چه؟
یک عده پرثمر همه ی عمرشان ،ولی-
من بی برم ، درخت چنارم برای چه؟
پل های پشت سر همه را کرده ام خراب
دیگر به سوی شهر و دیارم برای چه؟
خشکیده هر گیاه امیدی که رسته بود
با ابرها مدام ببارم برای چه؟
بهمن نشاطی