سلام
من و توییم و خیابان و باز تنهایی
اصلا" مگر می شود روزی باشد که فراموش کنم با شیطنت های بچگانه می خندیدیم و همدیگر را نمی شناختیم فکر می کردم چقدر بزرگتر از شمام کرایه را حساب کردم و با ژست پیاده شدم! هیچ وقت فکر نمیکردم چهار سال بعدی هم وجود دارد! باور کن این تنهایی گسترده بهانه باهم بودن ماست...
امروز که تصادفا" همراهتان! بودم به آن بیتت اعتقاد پیدا کردم که : هر روز دیدنت به خدا اتفاق نیست
*تولدت مبارک مریم اردیبهشتی عزیزم*
حال و هوای این شعرت را دوست دارم
خیلی وقت است اصرار میکنم برایم بخوانی :
خواه ناخواه از تو می گیرم سراغی گاه گاه
گرچه میدانم دریغم می کنی از یک نگاه
آنقَدَر آشفته ام که بر نمی آید دگر
کاری از دست مسکّن های "حاجی دادخواه"
دستهایم را رها کردی و تنها مانده ام
مثل دختربچه ای در ازدحام چارراه
هفت شهر دور را گشتم ولی پیدا نشد؛
عشق مثل سوزنی افتاده درانبارکاه
*
مادرم می گوید:عاشق ها تحمل می کنند
صبرکن اسب سپیدی می رسد از گرد راه...
مریم پیله ور
حاجی دادخواه: نام عطار معروفی در شهر رشت