سلام
این پست دعوت ندارد دوست ها مسلما" سر خواهند زد
« سال بلوای عباس معروفی را که خواندم تا مدتی گیج بودم که چرا اینطور تمام شد؟ حسینا چه شد؟ چرا نوشا مرد؟ و... اما امروز هنوز گرمای عشق نوشا ، سردی خانه اش، خشم خفته بین خیابان ها ، نامردی ها ونامرادی هارا حس میکنم این شعر ادای احترامی ست به تیرماه و سال بلوا »
سایه ام سمت تو می آمد
تیر_بارانش کردم!
وغزل:
چگونه در بدنم کشته ای زمستان را
که داغ کرده تبم فصل برف وباران را
بگو به باد که موهات را نرقصاند
دلم قرار ندارد سری پریشان را
منی که طایفه ام "عالمان دین بودند"*
کشانده ام به جنون کوچه های گیلان را
دو چشم قهوه ای پرشراب میخواهم
که پر کنند برایم دو نیم لیوان را
کجاست زرگر این قصّه تا به قصر آید؟
نشان دهد به طبیبان طریق درمان را*
تمام نام تو است این اگر که کشف کنند
حروف پخش شده لابه لای هذیان را
مرا که آدمم و دل به سینه دارم هیچ!
نگاه گرم تو سوزانده هر گلستان را
هوای شعر ،کمی آتش ست در دهنم
اگر به دیدن من آمدی بگیر آن را...
تیر 91
*همه قبیله ی من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت
**اشاره به یکی از داستان های کهنه ی آبا واجدادیٍ توی یک کتابی!
* قالب بسیار زیبای وبلاگ کاری ست از آقای محمد ماهر گرافیست گیلانی
**No puedo pedir que el invierno perdone a un rosal
نمیتونم از زمستون انتظار داشته باشم که یه دسته گل رز بهم بده!
قسمتی از ترانه ی : Shakira Ft. Alejandro Sanz--La Tortura