چند شعر کوتاه: کوچ در تو

08 آذر 1392 | 520 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 08 آذر,1392 در وبلاگ سید علی میرافضلی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

آن اولین باران دنیا هیچ یادت هست؟
آن اولین دلتنگی و آن اولین بوسه؟
آن اولین شعری که آدم گفت؟
حوّای من! هر بار
هر اتفاقی با تو مثل اولین بار است.
::

ای کاش «دلتنگی» تو بودی
می‌دیدمت هر روز.
::

در آ که زنگ بخواند
در آ که حذف شود دیوار
در آ که پنجره باشی
در آ که پلّه شوم.
در آ که کوچه شود بیدار
در آ که کوچ کنم در تو.
::

این روزها
باران که می‌بارد
حتّی خودش هم گیج دلتنگی است.
::

همین طور خوب است.
که این بال را آفریدند
تا مزهء سنگ یادش بماند
و این قلب تا طعم خنجر...
همین جور بهتر.
::

«تو باشی»
برایم همین جمله کافی است
نیازی ندارم به چیزی
و هر قید و هر فعل، حرف اضافی است.
::

عرضم حضورتان
در تنگنای حوصله من در آمدی
دنیا وسیع شد.
::

لب، برای خداحافظی نیست
لب، برای سلام است و بوسه.
::

به باران بیاویز
و بر بوسه‌هایش
که بی هیچ شرط و شروطی
و بی هیچ باید نباید...
::

خدایی کن ای عشق
که از من   ترا بنـده تر  نیـست!
::

آدمی از همان روز آغاز
آرزوهاش
جوش خورده ست با طعم ای‌کاش.
::

بی تو هـر چیـز
حاصلش : هیچ در هیچ .
::

آه کردم از تو
و نمی‌دانستم
«آهـ» هم، نام تو بود!
::

لبی که وقف تو باشد
                      دلی که در طلبت
تمام مطلب من این است.
::

و هر شب
قدم می‌زنم در اتاقی که بی تو
بیابان لم یزرعی هم اگر بود
                 روزی به پایان می‌آمد.
::

هر کس برای عشق
تعریف ‍ِ تازه داشت
کـل جهان به زمزمه اش گوش می‌کنند.
::

از یاد بُردن،  کار سختی نیست
آسان تـر است از آب خوردن هم.
کافی است مُردن را بلد باشی.
::

به اندازۀ دفـتـری کاش
رقم خوردۀ دست‌های تو باشـم؛
دو خط شعر هم راضی‌ام می‌کند
و حتــّا همین خط خطی‌های غمگین.

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.