مسئله بسیار ساده است...
فلسفه "مقام اثبات ذات" است؛ مقام استدلال و اثبات... بحث، بحث عقل است و حتا اگر در اين عقلانيت، سخن از "فقر ذاتی بشر" هم باشد، به هر روی، مقام، مقام اثبات ذات است.
دين مقام "اثبات خدا"ست؛ خدا با هر جلوه و جبروتی؛ خواه خدای مسيحی، خواه یهودی، خواه اسلامی و... دين ميآموزد که بايد "تسليم و راضی" بود. دين "مقام تسليم و رضا"ست؛ مقام فقر و بندگی و نياز و طاعت. در دين، اين مقامِ بندگی، حتا از دانایی و علم هم والاتر دانسته ميشود؛ علم، به تقریرِ خالص دیانت (نه تاويل)، حتي "حجاباکبر"دانسته ميشود.
محل اختلاف روشن است. سادهانديشی است که "غزالی در هفده مسئله،فلاسفه را مبتدع دانسته و سه مسئله رابا تقریر آنها، کفر صريح خوانده!". اختلاف از اين اعداد و مسايل بالاتر است. جدال، فقط اختلاف صور و نتايج عقل و نصّ نيست.
عقل، در تحصيل معرفت، خود را مستقل ميداند و توقفي بر هيچ چيز ندارد، ولو که آن چيز، شرع باشد. نه در مقدمات متوقف بر شرع است، نه در نتايج، معرفت حاصله خود را منوط به موافقت شرايع و اديان ميداند.
شرع، فيلسوف خودبنياد را ملحد و متابِع يونان ميداند، متابعی که در وحل گمراهی افتاده و قفل اسطورهي ارسطو را بر درِ "احسنالملل" زده است...
محل اختلاف روشن و مسئله بسیار ساده است... و من هنوز نمیدانم چرا در تلويزیون ما، با سفاهت تمام، ميخواهند به استناد چند بيت از مولانا و... دين و فلسفه را به هم بچسبانند... رنجآور است بعضی چيزها...