۱۷ آذر ۱۳۹۲ | ۴۷۹ | ۰

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۱۷ آذر,۱۳۹۲ در وبلاگ آیات غمزه ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

سلام دوستان!

روزای میانی فروردین شاهد گرم شدن بازار ادبیات به بهانه نامه «یغما گلرویی» به «سید مهدی موسوی» بود. سوالای یغما سال ها چالش ذهنی خیلی ها بود. بد ندیدم چند جواب بهاین سوالا به عنوان یکی از همقطارای غزل پست مدرن بدم. حاصل مقاله ای شد که در هفته نامه «مثلث» شنبه 2/2/91 منتشر شد هرچند این روزها نامه ی دوم یغما هوا رو تیره کرده. درباره اون حرفی ندارم هرچند این مطلب هم مشخصا جوابیه نیست:

چند سوال و چند جواب

غزل پست مدرن معاشقه متناقض

سالهاست که جریان غزل متفاوت یا پست مدرن در حال و روز نه چندان خوب این روزهای ادبیات کشور، علیرغم کم لطفی های رسانه های دولتی و متولیان فرهنگی کشور، به هر سختی، در حال تنفس است و دارد هوای ادبی کشور را گرم می کند.

جریانی که از حدود ده سال پیش با این نام شکل گرفت از همان آغاز با سوال و انتفاد های مشخصی روبرو بود که بارها برای سردمدارانش چالش آفرین شد و کم نبودند شهرهایی که میزبان جریان سازان برای پاسخ دادن به این مسائل بودند.

بازار این مسائل از سال ها پیش داغ بود اما چند صباحی است به دلایل مختلف کم تر شاهد طرح آن ها هستیم اما در روزهای میانی فروردین ماه یکی از ترانه سرایان شهیر دو دهه اخیر در نامه ای که به اسم خطاب به «سید مهدی موسوی» بود در وبلاگ خود به طرح چند سوال پرداخت که از جمله قدیمی ترین مسائل در مسیر گسترش جریان غزل پست مدرن بوده و هنوز هم هستند. این نامه بهانه ای بود برای طرح دوباره و یادآوری این نکته که هنوز در متن جامعه حرفه ای ادبیات نیز کسانی هستند که با پاسخ های پیشین قانع نشده اند. چنین شد که بد ندیدم بار دیگر به پاسخ دادن به این سوال ها بپردازم.

نخستین انتقاد همیشگی به غزلسرایان پست مدرن آن بوده که چرا ایشان در کنار نگرش پست مدرن، به شعر آیینی نیز می پردازند؟ سال ها پیش در دفتر شعر جوان یکی به من گفت:«ببین! مشکل امروز ادبیات ما نداشتن صداقت است! حرف اصلی مدرن و پست مدرن این است که خدا وجود ندارد. شما هم قصدتان گفتن همین مطلب است اما چون جرات نوشتن مقاله و بیان صریح این حرف را ندارید به شعر پناه می برید.» این تفکر و این انتقاد از آن جا منشاء می گیرد که اصولا در تاریخ جوامعی که مورد مخاصمه فراوان بوده اند و عادت به پا فشاری بر عقاید رایج بوده است، بدبینی منحصر به فردی در برخورد با نگاه مخالف به چشم می خورد. یک حقیقت تلخ آن است که بسیاری از متفکران وطنی حتی در سال های پس از مشروطه همواره در دام انحصار طلبی افتاده اند. مذهبیون و روشنفکران هر دو این دام را در سال های اخیر تمام قد تجربه کرده اند و شاید این انتقاد و بیان این تناقض! از دل همین دام منشاء گرفته است. حال آن که این انتقاد تنها از کسانی بر می آید که با اتفاقاتی که منجر به پیدایش و بالیدن شبه تفکر پست مدرن شد آشنایی کافی ندارند. پست مدرن آن جا از حنجره ی زخمی مدرنیسم و ساختارگرایی بلند شد که تناقض های جهان بیرون و دنیای متفکر و خردگرا با تلخی فراوان و به قیمت خون صد ها هزار نفر خودنمایی کرد. آن جا که از دل دموکراسی در آلمان نازیسم رخ داد و نتیجه علم هم نسبیت انیشتین شد و هم بمب اتم. پست مدرن از همان آغاز دغدغه ذهنی کسانی شد که تکلیفشان برای خودشان هم مشخص نبود. نمونه چنین افرادی فوکو بود. نامی که هنوز در کتاب ریشه های انقلاب اسلامی در دانشگاه ها به عنوان یک مدافع انقلاب اسلامی از او نام برده می شود و ایران را روح یک جهان بی روح می دانست و دلبسته انقلابی دینی و رهبر اسطوره ای آن- به گفته خودش- شده بود حال آن که پنج سال بعد از پیروزی این انقلاب پس از تلاش فراوان برای قانونی کردن همجنسگرایی به خاطر ابتلا به بیماری ایدز در گذشت. «ژاک دریدا» هم تا روزهای پایانی ارادت خود را به مذهبش فریاد می زد. این یهودی الجزایری تبار هرگز از عنوان مذهبی خود نگریخت و در اوج پست مدرن چهره انسان را به ده فرمان موسا تشبیه می کرد.

از دیگر سو، نظر بیشتر منتقدان مدرن و بویژه اهالی هرمونوتیک آن است که شعر نظر تام شاعر در لحظه سرایش است. به عبارت دیگر قرار نیست تک تک اشعار بر نظر کلان شاعر منطبق باشند. بویژه در ادبیات این روزهای جهان که جولانگاه مرگ ابر روایت هاست چیزی به نام جهان بینی کلان بر ذهن فیلسوفان هم سلطه ندارد چه برسد به شاعران. نتیجه منطقی این نظر آن است که یک شاعر می تواند در یک شعر خود مذهبی باشد و در یک شعر خود لائیک. در یک شعر خود دیکتاتور باشد و در یک شعر خود لیبرال دموکرات. شاعر روایتگر زمان حال خود است و قرار نیست در لحظه سرایش مدام حرف هایش را با شعرهای قبلی اش چک کند. البته این انتظار از غزلسرایان پست مدرن به جاست که در شعرهای مذهبی خود از نگاه تکراری و همراه با اسطوره سازی اجتناب کنند و به سمت نگاهی متفاوت بروند.

دیگر انتقادی که همواره مطرح بوده است آن است که اگر بنا به پست مدرن بودن است چرا باید به غزل پرداخت؟ اولا من هیچ اعتقادی به پارادوکسیکال بودن «غزل پست مدرن» ندارم. اگر پست مدرن با بر هم زدن قواعد و چارچوب ها شناخته شده، بی شک بنایش بر شکستن چارچوب های فکر و بت سازی های ایدئولوژیکی است که مانع رهایی ذهن انسان می شوند و مشخصا نوک تیغ خود را به سمت خردگرایی نشانه رفته است ونه مذهب گرایی. «غزل» یک چارچوب شکلی است. چیزی شبیه موسیقی و بوم نقاشی. اگر بناست به خاطر چند قافیه و یک وزن درونی شده آن را به تاریخ ادبیات پیوست بزنیم که چه فرقی میان ماست با «شمس قیس» و امثال او. وزن و قافیه شعر فارسی به باور بسیاری جزء ذاتی زبان فارسی است که حتی ذاتی تر از زبان عربی به چشم می آید. اگر این جزء ذاتی را چارچوب در نظر بگیریم که خود کلمه و استفاده از واج هم چارچوب است و با نگاه پست مدرن متناقض. حال آن که با توضیحات از پیش داده شده می توان به این باور رسید که پارادوکس در تفکر پست مدرن ایرادی ندارد.

آخرین نکته ای که می توان به آن پرداخت این سوال است که «مگر جامعه ما مدرن شده که پست مدرن بشود؟». کم نبود کتاب هایی که بابک احمدی دوست داشتنی نوشت و ترجمه کرد که فهوایشان این بود که «ای جماعت! پست مدرن اسمش پس از مدرن است وگرنه رسمش به نوعی برگشت به عقب از افراط گرایی مدرنیسم و انتقاد به آن است.». مدرنیسم پشت پا به همه مظاهر جامعه و تفکر سنتی می زد و نمی پذیرفت که در دنیا چیزی باشد که خرد انسان از درک آن ابراز عجز کند. اما پست مدرن ناله کسانی بود که این بازی را مرگبارترین هذیان خودبزرگ بینی انسان می دیدند. متفکران شبه پست مدرن به یاد دنیا آوردند که از عهد سوفسطاییان یونان باستان بودند کسانی که حرفی می زدند که با خرد سازگار نبود و چندان هم حرف ناحسابی به شمار نمی رفت. به یاد دنیا آوردند که اگر جادو و طلسم با خرد انسان سازگار نیست به معنای آن نیست که وجود ندارد. این صدا در فرانسه، آلمان و امریکایی بلند شد که سال ها مظاهر دنیای قدیم در آن ها در محاق بودند. حال آن که در جوامع ما هنوز حرض و فال مهمان هر روزه سفره زندگی مردم است. اتفاقا باور اکثر متفکران شبه پست مدرن بر آن است که منشاء اصلی تغذیه این ذهنیت خرده فرهنگ هایی هستند که در دهکده جهانی حل نشده اند. خرده فرهنگ هایی که در اطراف ما فراوانند و «غزل پست مدرن» یکی از زاده های این تناقض هاست.

تناقض هایی که لذت بخش اند، حتی گاهی بیشتر از تشابه ها و اگر بچه های همسایه بگذارند می توانند صحنه گردان تئاتر های خیابانی این دهکده جهانی باشند. حتی شده به عنوان «عمو نوروز».

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.