قلب من

۱۷ آذر ۱۳۹۲ | ۳۸۸ | ۰

این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۱۷ آذر,۱۳۹۲ در وبلاگ آیات غمزه ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

یک شعر از ...قلب من... که دکترها گفتند حالش خوب است

 

 

لبِ پریده ی استکان

لبم را برید

حالا نگران باشم یا نه!

 

از تخت پائین می آیی

با ملافه ای که بالا پوشت شده

می روی سمت پنجره ای

که بند رخت را میان دو دستش قاب گرفته

می ایستی و به صدای آزار دهنده ی نفس های من فکر می کنی

وقتی کورمال کورمال و با وسواس

شب را پس می زدم و تکه های قلبم را

که در تمام زندگی ات

پراکنده شده بود

می جستم

 

قلب من، این روزها به خیال انگیزی پنجره هاست

که فقط سپیده ی نور آزار نمی دهدش

نمی شکندش

 

حالا نگران باشم یا نه!

از تخت پائین آمده ای...

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.