کویر مرد صبوری ست اینچنین که تویی
پر از سوال و معما و آفرین که تویی
کویر ، شاعر بی سایه ای ست رو به سکوت
هزار واژه ستاره در آستین که تویی
* * *
فریب های بهاری ، نهیب های خزان
اثر نداشته در فصل این یقین که تویی
نگاه پر شده از آفتاب ، سینه ی داغ
و روزگارِ به وحی خدا عجین ،که تویی
وسیعِ حنجرِ از آبها دریغ شده
هنوز قامتِ پرطاقت زمین که تویی
* * *
کویر دارد کم کم دچار میکُنَدَم
نگاه میکُنَمَش ...آه! مثل اینکه تویی!...