صبا به
لطف بگو آن غزال رعنا را
فریب
های فراوان تو داده ای ما را
مرا
ببخش اگر با تمام اصرارت
توجّه
ای نکنم انتظار بیجا را
به
حَسن خَلق، توان کرد صید این دل ما
نه با
کرشمه بدزدند مرغ دانا را
غرور
بیخودت آیا اجازه خواهد داد؟
که با
خبر شوی از حال و روز ما یارا!
جز این
قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که
کرده ای مدل خود، پری و مینا را
چنین
که عینک ری بن به چشم خود زده ای
خدا به
خیر کند آفتاب فردا را
لباس
خواب به تن کرده ای که این مانتوست
چگونه
شرح دهم باقی قضایا را
همین
صبا که رفیق تو است در پیغام
به گوش
بنده رسانید این خبرها را
گلیم
حوصله ی ما اگر چه هست گشاد
تو نیز
شرم بفرما و جمع کن پا را
همه،مقصر
دعوای ماست تبلیغات
خدا
خراب کند ماهواره ی ما را
بهمن نشاطی