باید آگهی دهم
به صفحهء نیازمندی تمام روزنامهها
ای تو
ای تو
ای شبانهروز تو!
ای نیاز من همیشه و هنوز تو!
::
آن باغبان گیج
عمری که در مراقبت تاکها گذاشت
غیر از هدر نبود
انگور میفشرد
وز مستى نگاه تو هیچش خبر نبود!
::
وقتی که فرمان میرسد: ساکت!
فریاد، حقّ ماست
وقتی که میگویند:
از «دوستت دارم» بپرهیزید
عاشق شدن، تکلیف انسانهاست.
::
یعنی نمیدانی نباید سنگ را در چاه
یعنی نمیدانی جنون خفته را بیدار
یعنی نمیدانی که در بارانی از ترکش
هر روز موجی میشود دریا؟
یعنی نمیدانی که من یعنیترم از تو؟
::
در که بگشایی
دفتر دلتنگی من بسته خواهد شد.
::
عمری است
دنبال آن قطارم
که ایستگاه آن
روح رهای توست.
::
باران، اگر روز جهانی داشت
آن روز
روز بوسههایت بود!
::
آستینت را بزن بالا
صبح را بر گونههای من شناور کن
پیرهن بگشا
ماهی رود تو خواهم شد.
::
در شگفتم که تو هستی اینجا
باز هم میگویند
که هوا آلوده ست!