اینهمه اندوه

30 آذر 1392 | 497 | 0

این مطلب در تاریخ شنبه, 30 آذر,1392 در وبلاگ حمیدرضا حامدی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

شبیه آلبومی کهنه و غبار گرفته

برای دیده شدن گَرد انتظار گرفته

کبود چون جسدی کُنج سردخانه ی متروک

کِدر ، شبیه به یک شیشه ی بخار گرفته

نشسته ام تک و تنها در انزوای اتاقی

بدون پنجره ، تاریک ، تنگ و تار گرفته

اتاق ِ دِنج و نموری پُر از اجِنه ی پنهان

که چار سمتِ مرا مثل یک حصار گرفته

و من به هیأت خفاش ها معلق و خاموش

در این اتاق ِ سیاهی که شکل غار گرفته

شبیه وحشت آن برّه ام که دور و بَرش را

نگاه وحشی یک گلّه گرگِ هار گرفته

چنان عبوس چنان تلخم از درون که شبیهم

به قهوه ی سردی طعم زهر مار گرفته

و یا مشابه مرتاض های هندی ام انگار

که از عذاب ، تنم حال احتضار گرفته

اتاق ، گور من است امشب ای خدا چه بگویم

از این مزار ِ به خود اسم مستعار گرفته؟

میان بی خبری دست و پا زدم من و گفتند

که باز ، پیرهن قاصدک به خار گرفته!

و آذرخش به تاراج شرم ِ گل شده مغرور

و آتش از چمن آلاله ، بی شمار گرفته

و موریانه ی آفت به مغز ساقه رسیده

و بادِ هرزه ، مُخ شاخه را به کار گرفته!

دلم از اینهمه اندوه ، مثل بغض ، شکسته

دلم از این همه اخبار ناگوار گرفته

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2 با 1 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.