این مطلب در تاریخ یکشنبه, ۰۱ دی,۱۳۹۲ در وبلاگ اسدالله اسحاقی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.
باغی قدیمی
در کوچه ی ماست
خیاط پیرش
یک کاج تنهاست
او داشت امروز
می دوخت دامن
از چرخ او ریخت
یک مشت سوزن
آمد کنار
خیاطی او
رفتگری پیر
باسطل و جارو
نظرات