02 مهر 1392 | 474 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 02 مهر,1392 در وبلاگ محمد میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

غزلی مشترک
که با برادرم سید جواد میرصفی نوشته ایم،
تقدیم به ساحت مقدس حضرت امام صادق علیه السلام


تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟

پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست
پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم

کیمیا خاک کف پای غلامان شماست
کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم

نمی از چشمه ی توحید مفضّل کافی ست
تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم

غم حدیثی ست که در چشم تو جریان دارد
باید از حادثه ی چشم تو گریان باشم

جای این بیت برایت حرمی می سازم
تا در آیینه ی ایوان تو حیران باشم

حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم
کاش می شد حرم شاه خراسان باشم

« صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود »
کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم


* مصرع داخل گیومه وامی ست از سعدی بزرگ.

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.