20 فروردین 1392 | 441 | 0

این مطلب در تاریخ ﺳﻪشنبه, 20 فروردین,1392 در وبلاگ محمد میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.


ثم اخبرا الحسنین علیهماالسلام علیّاً علیه السلام و هو فی المسجد فغشی علیه حتی رشّ علیه الماء ثم افاقه فحملهما حتی ادخلهما بیت فاطمة و عند رأسها اسماء تبکی ...

شاید زبان حال امیرالمومنین (ع):


حرف سخت است بیاید به زبان من و تو

اشک گل کرده به جای سخنان من و تو


رازِ افتادن تو ، رمز زمین خوردن من

رمز و رازی است در این کوچه میان من و تو


پر زدی، سوختی و آب شدم ... این دنیا

شمع و پروانه ندیده است بسان من و تو


می روی محرم من! چاه فقط می فهمد

چه کشیدیم از این جور زمانه من و تو


ظلمت شهر مرا کشت زمانی که زدیم

حرف غسل و کفن و دفن شبانه من و تو


در و دیوار از آه دلمان می سوزند

همه ی خانه شده مرثیه خوان من و تو


کنج خانه همه با گریه دعا می خوانند

دختران من و تو با پسران من و تو


زینبت چادر خاکی تو را بالا برد

و خدا را قسمش داد به جان من و تو ...

::


خانه از عطر نفس هات هنوز آکنده است

کاش می شد بنشینیم به خانه من و تو


::


پ.ن: خودم نقدهایی به این شعر دارم، اما نمی خواستم برای فاطمیه دست خالی باشم ...



امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.