شب های سرزمین تو چون روز روشن است ...

05 مرداد 1391 | 405 | 0

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, 05 مرداد,1391 در وبلاگ محمد میرزایی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

سعدی


می خواستم غزل بنویسم برایتان

اما نشد براش سری دست و پا کنم


وقتش رسیده تا بنشینم به پای غم

با چشم خیس شعر تری دست و پا کنم


باید برای اینکه دعایم کنی کمی

اشعار عاشقانه تری دست و پا کنم


می خواستم کبوتر بام شما شوم

شاعر شدم که بال و پری دست و پا کنم


پرواز می کنم شبی از شهر خواب ها

با لطفتان اگر سحری دست و پا کنم


اینجا هوای شهر مرا حبس کرده است *

باید به کربلا سفری دست و پا کنم



* بالله که شهر بی تو مرا حبس می شود

   آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

   مولوی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.