محسن ، شروع روضه شش ماهه تو بود....

29 دی 1391 | 497 | 0

این مطلب در تاریخ جمعه, 29 دی,1391 در وبلاگ محسن ناصحی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

 

   غزل: (حضرت محسن)

قرار بود که مثل حسن پسر باشی
عصای دست من و پیری پدر باشی
تو دیدی و حسنم دید رنج مادر را
خدا کند ز برادر صبورتر باشی
ببخش مادر خود را که با خود آوردت
بنا نبود که آن روز پشت در باشی
هنوز زیر کِسا جای خالیت پیداست
قرار بود و نشد آخرین نفر باشی
قرار بود بمانی شتاب جایز نیست
بنا نبود مسافر که رهگذر باشی
نشد بیایی و مثل برادران خودت
گهی به نیزه و گهگاه خون جگر باشی
تمام هستی من می رود اگر بروی
ولی اگر تو بمانی ولی اگر باشی...
و یا تمامی اینها فقط مقدّمه ای است
که اتفاق غزلهای شعله ور باشی
و اولین بشوی قبل از آنکه عاشورا
شهید کوچک و شش ماهه پدر باشی
نخورده شیر مرا ! شیرها حلالت باد
که میخ حادثه را خواستی سپر باشی

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.