با سلاممدتی نبودم، مدتی خودم نبودم. ولی.....
بگذریم.
حالا هستم با یک غزل
تا
بیافتد روسریت از سر مشقت می کشند
بادها
الحق والانصاف زحمت می کشند
بس
که هرجا بر سرت دعواست حتی شانه ها
انتظار
تار مویت را به نوبت می کشند
چشم
تو... ابروی تو... یاللعجب این روزها
مست
ها را هم به محراب عبادت می کشند
جای
هر روزی که بی تو در دلم زخمی نشست
رسم
زندان است بر دیوار آن خط می کشند
میوه
می چینم، برایم برگ ها را پس بزن
دست
هایم پشت پیراهن خجالت می کشند
بس که در عین ریا مردم فریبند آخرش
چشم هایت را به دنیای سیاست می کشند
پس
مواظب باش وقتی عابران سر به زیر
با زبان بی زبانی از تو منت می کشند
مردم
چشمم به خون از دولت عشقت نشست
هرچه
مردم می کشند از دست دولت می کشند