10 اردیبهشت 1391 | 445 | 0

این مطلب در تاریخ یکشنبه, 10 اردیبهشت,1391 در وبلاگ علی فردوسی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

بعد از مدت ها سلام

 

- شرمنده بابت این همه نبودن و دیر به روز شدن. اگه خدا بخواد از این به بعد قراره که مرتب تر به روز بشم.

- هفته پیش جلسه نقد دومین مجموعه شعر من بود با نام "دسته گل را به آب باید داد" که در سرای اهل قلم برگزار شد با حضور جناب آقای دکتر یاسمی و حانم مریم جعفری آذرمانی. خبرش رو میتونین در سایت خبرگزاری ایبنا بخونین.

- با خبر شدم که دو تا از دوستان خوبم محمد محسین ملکیان (فراز) و مهدی نظارتی زاده سرانجام کتابهاشون رو چاپ کردن و توی نمایشگاه کتاب امسال عرضه خواهد شد. به هر دو نفر تبریک می گم و به دوستان عزیز هم پیشنهاد می کنم خوندن این دو کتاب رو از دست ندن. کتاب محمد حسین ملکیان با عنوان "نت های گریه دار" از انتشارات فصل پنجم و کتاب مهدی نظارتی زاده با نام "الف لام مین" از انتشارات سوره مهر.

- امسال من با دو مجموعه شعر در نمایشگاه حضور خواهم داشت: "همین که عشق علم شد" از انتشارات آرام دل، و مجموعه "دسته گل را به آب باید داد" از انتشارات هنر رسانه اردیبهشت.

- قرار هست که امسال به مناسبت ولادت حضرت زهرا (س) روز 23 اردیبهشت در غرفه سرای اهل قلم به همراه جمعی از دوستان شعرخوانی داشته باشم. دوستانی رو که در آن روز در تهران تشریف دارن به حضور در این جلسه دعوت می کنم.

 

و اما شعر...

 

تقدیم به لهجه فارسی خلیج

بَر که می چیند آسمان نم نم، از سر آب آٰفتابش را

می گذارد خلیج بر ساحل سر پر شور و التهابش را

 

تا نگاهش به ماه می افتد، جزر و مد باز راه می افتد

نقره باران که می شود با خود می برد تا سراب خوابش را

 

باز در دست جام جم دارد، شرجی مست بس که دم دارد

هر غروب آفتاب می ریزد در گلوی صدف شرابش را

 

فارغ از های و هوی مردم شهر، لب ساحل غروب ها بندر

می سپارد به دست ماهی ها همه ی فکر و اضطرابش را

 

به تن داغ ماسه ها رفته، طبع خونگرم مردمان جنوب

باد برده است تا هوای شمال خبر داغ آفتابش را

 

شب پر است از نگاه نامحرم، بادهای مخالف آمده اند

تا به هر قیمتی بیاندازند از سر موج ها حجابش را

 

پاکی اش را تباه می خواهند، آبی اش را سیاه می خواهند

نفت کش های هرزه گرد فرنگ به لجن می کشند آبش را

 

ریخته است از رگش همیشه و باز، نفت در لوله های روده دراز

شکم شهر تا که سیر شود، تا بچرخاند آسیابش را

 

ای بسا خورده بارها بر سنگ سر پر باد کوسه و خرچنگ

ترکانده است هر که آمده است سیلی موج ها حبابش را

 

اعتصاب غذای ماهی ها... خودکشیّ نهنگ ها...، ای کاش

برساند به گوش خاک کسی خبر تلخ اعتصابش را

 

شور و شیرین زبان مادری اش فارسی بوده است و خواهد ماند

غرب گیرم که پر کند با زور همه جا حرف ناحسابش را

o

می نویسند بعدها که خلیج همه اش چاه نفت و گاز نبود

ولی آن روز دیر ای مردم چه کسی می دهد جوابش را !؟

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.