تقدیم به سر به زیران سر بلند جنگ تحمیلی....
با نگاهت چه طعنه ها به زمین، چه شرر ها به آسمان زده ای
چه کمانی است دست چشمانت؟ که به یک تیر دو نشان زده ای
کوهی از التهاب بر دوشی، مثل آتشفشان خاموشی
تک و تنها در این فراموشی مُهری از صبر بر دهان زده ای
نیمه ای درد و نیمه ای رازی، زخم ها شاهدند، جانبازی
پیله ای در هوای پروازی که پری هم به آسمان زده ای
وعده ها تیغ آب دیده شده است، باز با پنبه سر بریده شده است
کمتر این روز ها شنیده شده است حرف هایی که بی زبان زده ای
عقل در فهم توست مستأصل، چیستی؟! مرثیه، حماسه، غزل!
ای معماترین لایَنحَل، ای که پهلو به چیستان زده ای
کاسه از نیم کاسه ها می گفت، عاشقی از حماسه ها می گفت
ماهی از قول ماسه ها می گفت: دل به دریای امتحان زده ای
ماه اردیبهشت پر زدنت بهمن آوار می شود به تنت
زخم از بس شکفته بر بدنت، نوبهاری ولی خزان زده ای
یکی از روزهای سرفه و تب، گفتی آخر شهادتین به لب
ای شهادت خوش آمدی، چه عجب! یک سری هم به دوستان زده ای
