داره بد سوزی میاد از لای درز پرده
چه زمستونی بشه! راستی که خیلی سرده
یه آدم برفی گنده که همش اشک می ریزه
وقتی خورشید می پوشه پیرهنیشو که زرده
همه چیز مثل همیشه، همه کارا مِثِ قبل
آره، دنیا به نبودن تو عادت کرده
قد و بالام رو ببینی گمونم جا بخوری
یکی از همین روزا می پرم از رو نرده
باز مامان گریه می کرد قایمکی توی اتاق
کاش بیای خوب بشه حسّاسیتش به گرده
درد دور از تو بودن سخته، ولی وقتی همه
بِم ترحّم می کنن، این دیگه خیلی درده
مربع
من که یادم نمیاد، امّا اونایی که دیدن
حرف بابا که می شه می گن که خیلی مرده
دارن از جبهه شهیدا رو با تابوت میارن
به گمانم که دیگه وقتشه، بر می گرده
