گرنمیخواهی ، ملالی نیست همدردی نکن
با من ِ پژمرده اما صحبت از زردی نکن
فرض کن با جرزنی بردی ولی من شاعرم
بردن از من افتخاری نیست نامردی نکن
هم شکستی حرمت پیمان به شوق ِ این و آن
هم دمار از روزگار من درآوردی ، نکن
این همه گفتم به دنیای مجازی دل نبند
هیچ عشقی گفتم آنجا نیست وبگردی نکن
التماست کردم اما ظاهراً بیهوده بود
لااقل تَرکم میانِ یأس و دلسردی نکن
ناگزیر از رفتنی میدانم ، اما بعد از این...
با کسی کاری که با احساس من کردی نکن