...

30 دی 1392 | 507 | 0

این مطلب در تاریخ دوشنبه, 30 دی,1392 در وبلاگ محمدرضا تقی دخت ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

صفحه‌ای ديگر از «قلعه بی‌در»

 «مالیخولیا علّتی است که اطبا در معالجت آن فرو مانند؛ اگر چه امراض سوداوی همه مزمن است، لیکن مالیخولیا خاصیتی دارد به دیر زایل شدن»... کاتب، بی­توقف «چهار مقاله» می­خواند و در صحن به‌ رفتامد قدم می­زند. با شنیدن «کافی است خواجه!» لب می­بندد، اما باز می­پرسد:

«امیر می­خواهند رقعه مأخوذ از آن دویتدار را که مطاوِعِ خاص امیربانوی پارس بود، مکرر بخوانم؟! آن شعر را که امیر مي‌پسندیدند و خوش می­شدند؟!...»

با اشارت دست، کاتب احترام کرده و به پشت از صحن بیرون می­خزد و آن شعر دوباره در پیش چشم ما می­آید: «حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر... ».

 در میان آن همه رقاع، آن رقعه و آن دست­نوشته با مرکّب اُخرایی، آن صفت نیکو در نوشتن و از آن بیش‌تر، آن ساعتِ سعدِ وصول رقعه، در گاهِ نشاط و شراب، می­باید که بی­چیزی نباشد. نیز احوال آن دویتدار، که خود در کمال ادب پیش آمد، صندوقچه بر خاک گذاشت و با اکرام تمام، آن رقعه درپیچیده در رقعه­دان چرمین را به دست کاتب پیشکش کرد و خود در دَم جان سپرد، می­باید که با تدبیری پیکِ امیربانوی پارس بوده باشد!

کاتب می­گويد: «امیر بدانند اندر این جهان، عجایب برّی و بحری بسیار است و از آن عجایب بیش‌تر، عجایب نفسی و روحی است! آدمی، گاه در غرقاب نفس، در حالتی می­افتد که خونِ گرم در رگ‌هایش حرارت می­گیرد، تفتیده می­شود و از سرانگشت شعبده­اش، آن خون، به شکلِ کلمه سبز می­شود. نيز آن کلمه، خود، یا «صوت» مي‌شود و در هیأت آوا و لفظ از لبان بیرون می­زند و یا «شکل» می­شود و به زیباتر صفت و صنعتی، در هیأت کلمات مکتوب بر رقعه­ای می­نشیند و مکتوبی سامان می­یابد. امیر ملتفت این باشند که آن حال، حالی است ناماندگار؛ چون خورشيد که بسيار بر بام مي‌نشيند و ساعتی ديگر، از بام گریخته است. دل قوی دارید که آن رقعه، اتفاقی است در عالم که پیش از آن، مکرر رخ داده است؛ چه که امیران و امیرزادگان را بسیار خواستاران هست که در حالات بی­تکرار، خون در رگانشان حرارت می­گیرد و چیزها می­نگارند. امیر را باید وانهادن این قصه و آن رقعه را به آبِ فراموشی شستن!»

کاتب بسيار مي‌گويد و ما بسیار می­اندیشیم که پس حالِ آن دویتدارِ خاص، که در گاهِ تسلیمِ رقعه، جان سپرد چه بود؟! الاّ که معمایی دیگر...

محمدرضا تقی دخت

 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با 0 رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.