بُزک نمیر که روزی
بهار می آید
کنار کمبوزه حتما
خیار می آید
طبیعت است و تو هستی
بُزک که فصل بهار
بشر به گشت و گذار و
شکار می آید
بُزک اگر تو نباشی
شکارچی چه کُند؟
تفنگ آیا بی تو به
کار می آید؟
پس از شکار تو بوی
کباب می پیچد
تو می روی و به جای
تو یار می آید
چه دشمنان که به بوی
کباب دوست شوند
چه ماجرای شگفتی به
بار می آید
به جای قهر کُند آشتی
به بوی کباب
همان که بود مخالف
کنار می آید
همان که قهر کند وقت
رفتن از این جا
پیاده می رود اما
سوار می آید
رسید مژده سر چهار
راه دلالان
که از مذاکره بوی دلار
می آید
خبر رسید که خندان
شوند اخموها
و تیترهای خبر خنده
دار می آید
خبر رسید و سر سفره
آمدند همه
رسید مژده که الان
ناهار می آید
بلی زمان ناهار است و
موقع خوردن
قرار می آید ، بی
قرار می آید
مخالفی که به قهر و
به ناز رفته ، ببین
برای خوردن با افتخار
می آید
از انتهای سالن موقع
سخنرانی
هیاهوی پلاکارد و
شعار می آید
به انتهای سالن ، گل
بریز و آب بپاش
از انتهاست که بوی
فشار می آید