با تو بهار دیوانه ایست که از درخت بالا می رود ...

۱۳ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۳۴۹ | ۰

این مطلب در تاریخ شنبه, ۱۳ فروردین,۱۳۹۰ در وبلاگ مریم خجسته ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

سلام. این نوشتن ابتدای پست ها گاهی اینقدر کار آدم را سخت میکند که آدم از خیر به روزکردن بگذرد . خیلی وقت ها هم فرصت نیست خبر به روز رسانی بدهم و همین باعث دلخوری دوستان می شود . خلاصه باری است که هر چقدر از آن شانه خالی کنی باز هم گریبانگیر آدم می شود . راستی یادم رفت طبق معمول باید عید را تبریک گفت ! البته این سالها یک جور ژست روشنکفری به حساب می آید اینکه از عید خوشت نیاید و هی غر بزنی به جان ملت ! سال نو مبارک !

بگذار تا از سر بگیرم نقطه چین ها را

بر باد های هرزه بنویسم همین ها را

بگریزم از ایمان مستی که مرا برده است

منظومه ای باشم تمام کفر و دین ها را

سنگی که رودی کنده آن را در مسیر خود

سنگی هوس کرده است برقی از نگین ها را

میچرخم و میچرخی و دنیا به دور تو

انگشت می گردانی و بعدش زمین ها را

این رسم خوبی می شود امسال وقت عید

با اولین حرفت بچینم هفت سین ها را

دنیا به قول تو که چیزی نیست جز دیوار

با خاک یکسان میکنم دیوار چین ها را

پشت سرم بگذار ، حرفی نیست اما من

پشت سرت طی می کنم هی سرزمین ها را

از اسمان داری بدون وقفه می باری

می خواستم ...می خواستم بنویسم این ها را ...

 

پ.ن.۱: بجنب...حتی معجزه هم به زمان نیاز داره... ( فرشته ی مهربون / سیندرلا )

پ.ن.۲: با تو بهار / دیوانه ایست / که از درخت بالا می رود / و میرود تا باد...( یدالله رویایی )


امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.