هوالحق
هر چه من دور می شوم از تو ، به تو نزدیک تر شدن خوب است
شهر دیوار های تو در تو ست ، توی دیوار در شدن خوب است
خوب بی تو بد است ، بد خوب است ،عقل من پاره سنگ بردارد
بشکند شیشه های مردم را ، بشکند ! بی تو شر شدن خوب است
سر به جنگل گذاشتم پاییز شکل سیگار های بی برگ است
جنگلی در دلش بیابان داشت ، جنگلی را تبر شدن خوب است
بالشت روی گوش من خوابید ، فکر ها هی مدام شوریدند
رخت خواب انقلاب مخملی است ! بی تو در خواب کر شدن خوب است...
صبح روزی که روزهایم را بی تو شب می رسید می مردم
صبح روزی که پاره کردن روز / نامه ها بی خبر شدن خوب است
آدمک های مرده مثل منند ، بی تو مردم همه شبیه همند
خسته ام از هویتی جعلی ، میروم در بدر شدن خوب است
دور دستی که دست هایت را دادم از دست زود خوابم برد
خواب هذیان بی صدای من است ، آن شبی که نبود خوابم برد ...
پ.ن.۱: همیشه ماشین تحریری بود که جانم را نجات دهد . اصلا برای همین می نوشتم: که جانم را نجات دهم ، تا کارم به دیوانه خانه نکشد ، خیابان خواب نشوم ، از شر خودم خلاص شوم .(هالیوود / چارلز بوکفسکی)