آه شاعر ! از باران نگو ..بباران!

۱۳ اسفند ۱۳۸۹ | ۹۰۸ | ۰

این مطلب در تاریخ جمعه, ۱۳ اسفند,۱۳۸۹ در وبلاگ مریم خجسته ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار در این صفحه بازنشر شده است.

هوالحق


هر چه من دور می شوم از تو ، به تو نزدیک تر شدن خوب است

شهر دیوار های تو در تو ست ، توی دیوار در شدن خوب است

خوب بی تو بد است ، بد خوب است ،عقل من پاره سنگ بردارد

بشکند شیشه های مردم را ، بشکند ! بی تو شر شدن خوب است

سر به جنگل گذاشتم پاییز شکل سیگار های بی برگ است

جنگلی در دلش بیابان داشت ، جنگلی را تبر شدن خوب است

بالشت روی گوش من خوابید ، فکر ها هی مدام شوریدند

رخت خواب انقلاب مخملی است ! بی تو در خواب کر شدن خوب است...

صبح روزی که روزهایم را بی تو شب می رسید می مردم

صبح روزی که پاره کردن روز / نامه ها بی خبر شدن خوب است

آدمک های مرده مثل منند ، بی تو مردم همه شبیه همند

خسته ام از هویتی جعلی ، میروم در بدر شدن خوب است

دور دستی که دست هایت را دادم از دست زود خوابم برد

خواب هذیان بی صدای من است ، آن شبی که نبود خوابم برد ...

 

پ.ن.۱:  همیشه ماشین تحریری بود که جانم را نجات دهد . اصلا برای همین می نوشتم: که جانم را نجات دهم ، تا کارم به دیوانه خانه نکشد ، خیابان خواب نشوم ، از شر خودم خلاص شوم .(هالیوود / چارلز بوکفسکی)


 

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: با ۰ رای


نظرات

تنها کاربران ثبت نام کرده مجاز به ارسال نظر می باشند.
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.

آرشیو فیدخوان

Skip Navigation Links.

نویسندگان

Skip Navigation Links.